فرمان چهارم: تو باید حرمت پدر و مادر را نگاه داری!

این فرمان به خواست خداوند به انسان داده شده. ولی جدالی ناگفتنی را باعث شده است. چه با خردسالان و نیز بزرگسالان زیادی بناچار بسختی با خود در جدالند، تا مجبور نشوند با خشن‌ترین شیوه‌ها با این فرمان برخُورد نمایند.

چگونه میتواند فرزندی به پدری احترام گذارد که خود را تا حدِِ می خوارهِ دائمی تنزل داده و یا مادری که ساعت زندگی را برای پدر و سایر افراد خانواده با خُلق و خوی بدش، با طبع سرکش و افسار گسیخته‌اش، با عدم توانائی تسلّط به نفس خویش و چه با نقایس اخلاقی دیگر، چنان تلخ مینماید، که فراهم آوردن فضای آرام بخش را در محیط خانواده غیر ممکن میسازد!

آیا فرزند یک خانواده قادر است حرمت والدینش را نگاه دارد، وقتیکه می‌بیند که آنها یکدیگر را فریب می‌دهند و با ضرب و ستم و فحاّشی بیکدیگر محیط خانواده را مسموم مینماید؟ برخورد با چنین وقایعی در محیط خانواده، پیروی از این فرمان را برای فرزندان غیر ممکن کرده و زندگی را هم برایشان رنج آور میسازد.

عاقبت این کارها جز ریا کاری نیست. وقتی فرزندی بگوید، که چگونه میتواند حرمت مادری را نگاه دارد، که این مادر در مراوده با غریبه‌ها رفتارش بسیار دوستانه‌تر است، تا در برابر شوهرش، پدر فرزندش. وقتی او در رفتار مادرش کم مایگی می‌بیند، رغبتی در عمقی نگری در او مشاهده نمی‌کند، او را با خودستائی خنده‌آور زّر خرید بدون اراده هر نوع مُد احمقانه تشخیص میدهد، اعمالی که به هیچ وجه با معیار های جدُی و با ارزش مادری نمیتوان تطبیق داد. آنگاه در نظرش شخصيُت زیبا و رفیع مادر بی‌ارزش میگردد…. یک فرزند، دیگر با چه معیاری میتواند احترامی برای مادر خود قائل شود؟ در این کلمه: »مادر« چه نهفته است! لذا همچنان چه می طلبد.

فرزندی که محیط هنوز او را مسموم نکرده، ناخودآگاه در وجود خود باید حس کند، که یک انسان باشعور، جدِی و بالغ هرگز نمی‌تواند خود را حاضر کند، که بدن از عنصرخشن تشکیل یافته‌اش را فقط و فقط بخاطر مُد، عریان کند. در این صورت آن مادر چگونه میتواند برای فرزندش مقدس باقی بماند! بدیهیست که در چنین حالت روحی، بطور ناگهانی حرمتی که او برای مادر قائل بوده، فرمی توخالی به خود میگیرد، بصورت وظیفه‌ای عادی در می‌آید و یا نسبت به درجهٴ تربیتش بصورت احترام متعارف در می‌آید، یعنی صورت تظاهر بخود میگیرد، که در آن هیچگونه اشتیاق و رابطه روحی وجود نخواهد داشت. مخصوصاً رابطه روحی خانوادگی‌ست که گرمی زندگی را در خود پنهان دارد! این موضوع برای فرزند بسیار مهم است، چیزیست که در موقع رشد و یا هنگامی که او وارد اجتماع میشود، پیوسته مانند سپری، محافظ اوست و او را در برابر مشکلات زندگی‌اش حفاظت مینماید و برایش تا سالیان کهولت پشتیبان و پناهگاهی قوی باقی خواهد ماند.

کلمهٴ »مادر« و یا کلمهٴ »پدر« باید در فرزند در تمام موارد زندگی اش پیوسته یک احساس گرم درونی را بیدار کند که از آن تصویر پاکیزگی و کرامت در برابر روحش ظاهر شود و مانند ستاره‌ای راهنمای او باشد که او را در سراسر دوران زندگی زمینی‌اش از خطاها بر حذر دارد!

بدیهیست که این گنجینه گرانبها از کف فرزندی که نتواند برای پدر و یا مادرش از صمیم قلب احترام قائل شود، خارج میگردد!

از طرف دیگر انگیزهٴ این ناراحتی‌های روحی فقط اشتباه انسانها در برداشت از مفهوم فرمان‌هاست. نظری که تاکنون ابراز میگردید،که بنا بر آن مفهوم فرمان را محدود نموده و آنرا یکجانبه وانمود میکرد، نادرست بود. زیرا فرمانی که از جانب خداوند فرستاده میشود نمیتواند یکجانبه و محدود باشد.

نادرست تر از آن این بود، که فرمان را از صورت اصلی خارج کرده، آنرا با مقیاس فهم انسانی تغییر داده و اضافاتی به آن نمودند:«تو باید حرمت پدر و مادر خودت را نگاه داری!»

بدینوسیله این فرمان شخصی شد. و این باید به سوی گمراهی‌هایی هدایت میکرد؛ زیرا این فرمان در نوع درستش فقط میگوید: «تو باید به مادر و پدر احترام بگذاری!»

در این فرمان منظور افراد و اشخاص معيُنی نیستند، که بتوان نوع آنها را از پیش مشخص کرد. دستورات نامعقول و ناپسند هرگز در قوانین الهی پیش نمی‌آیند. خدا هیچگاه درخواست احترام گذاشتن به چیزی که لیاقت آنرا نداشته باشد نمیکند!

این فرمان برعکس بجای شخص معینی، بیان کنندهٴ واژهٴ پدری و مادری میباشد. در نتیجه در وحلهٴ اول روی سخنش به والدین است و نه به فرزندان، و از والدین خواسته میشود، که برای اصل پدری و مادری حرمت قائل شوند! این فرمان وظایف بدون تردیدی را بعهده والدین میگذارد. آنها باید از این وظایف خطیر خود آگاه باشند و پیوسته مسئولیتی که در آن نهان است در مدِ نظر داشته باشند.

در عالم دیگر، در عالم نور با کلمات زیست نمیکنند، بلکه با مفاهیم.

با این سبب، که در موقع ادای کلمه ممکن است نوع محدودیت در مفهوم آن پیدا شود، همانگونه که در این مورد مشاهده میشود. معذالک بدا بحال کسانی که این فرمان را عمیقانه مورد توجه قرار نداده. خود را موظف ندانند،که آنرا بصورت واقعی باز شناسند. و این عذر تقصیر برای اینکه این فرمان تاکنون بصورت نادرست تعبیر شده و غلط درک شده است، نخواهد بود.

عواقب عدم پیروی از فرمان، در تولید مثل و حلول روان در بدن ظاهر میشود. اگر انسانها این فرمان قاطع را بخوبی درک میکردند و بر مبنای آن عمل می‌نمودند، وضع در روی این زمین بطور کلی صورت دیگری بخود می‌گرفت، روان‌های بنوع دیگری می‌توانستند متجسِم شوند، بطوری که امکان انحطاط اخلاقی و جنسی تا این حدی که امروز دیده میشود، بوجود نمی‌آمد!

فقط به قتل غارت ها توجه کنید، به رقص و پای کوبی های هرزه نگاه کنید، به انواع عیاشی‌ها نظر افکنید، که پیوسته نیز در تزاید هستند. در حقیقت این‌ها همه علائم فزونی یافتن جهل و ظلمت خفقان انگیز است. و آنگاه به این ملایمت غیر قابل فهم، که این سقوط را ناشایست نمی‌شمرد و این اعمال را از جمله کارهائی میداند، که همیشه وجود داشته و اکنون هم به همان روال ادامه دارد، و حتی به ترویج آنها نیز می‌پردازد، توجه کنید.

کجاست آن انسانی که سعی دارد مَشيت الهی را به نیکوئی درک کند، کجاست آن انسانی که سعی دارد به نوسان درآمده و ببالا صعود کند، تا عظمت بی‌پایان او را بشناسد، و بجای سعی در اینکار، پیوسته بطور مستمرُ این خواست بزرگ را در محدوده فقیرانه مغز زمینی‌اش، که آن را مسجدگاه شعور خود کرده، در تنگنا قرار داده و نگاهش را مانند برده‌ای که در غل و زنجیر است، بزمین میدوزد. در حالیکه بایستی دیده بصیرتش را که باید برق شادی از آن ساطع باشد، بالا بی‌افکند تا با شعاع نور و معرفت برخورد کند.

مگر نمی‌بینید، که شما تا چه حد از درک آنچه از سوی نور میرسد عاجزید! حالا آنها چه به فرمان‌ها باشند، چه وعده و نوید باشد، چه پیام مسیح و یا بطور کلّی همهٴ آفرینش! شما هیچ چیز را نمی‌خواهید ببینید، به هیچ چیز نمی‌خواهید معرفت یابید! شما اصولاً در پی آن نیستید، که چیزی را واقعاً درک کنید! شما وقایع را آنگونه که هستند نمی‌پذیرید، بلکه پیوسته با تشنّج سعی دارید فرم همه چیز را تغییر داده و آنها را به شکل فرومایه‌ای در آورید، که خود را در طول هزاران سال به آن تسلیم کرده‌اید.

آخر خود را از این روایات خلاص کنید. نیرو هر لحظه در اختیار شماست. و بدون اینکه نیاز به فدا کردن چیزی باشد. امِا این اقدام باید با یک جهش صورت گیرد، با تصمیم به برداشتن اولین گام، باید همهٴ عادات گذشته را دور بریزید! بدون اینکه چشمانتان بدنبال آنها باشد و یا بخواهید برخی از آنها را حفظ کنید. ولی چنانچه بخواهید در انتظار فرصت مناسب‌تری بمانید، هرگز از آنچه تاکنون به آن عادت کرده اید، رهائی نخواهید یافت، زیرا آن عادت شما را از این کار باز خواهد داشت. فقط هنگامی اینکار بسهولت انجام میگیرد، که باید با برش همهٴ عادات گذشته را از خود قطع کنید و بدون غم خواری نسبت به گذشته، قدم پیش گذارید. فقط در آنصورت دَروازه بِرویتان باز میشود، در غیر اینصورت بسته خواهد ماند.

و این فقط نیاز به یک ارادهٴ جدّی دارد، روندیست در یک چشم بهم زدن. درست مانند بیدار شدن از خواب است. ولی اگر بعد از بیدار شدن بی‌فاصله از بسترتان برنخیزید، خستگی خواب دوباره بشما غلبه خواهد کرد و در آنصورت شعفی، که بعد از خوابی خوش برای شروع بکار روزانه به انسان دست داده، اگر کاملاً زائل نگردد، حداقل سست میشود.

تو باید حرمت پدر و مادر را نگاه داری! اکنون این فرمان را برای خودتان مقدس شمارید. پدری و مادری را محترم بشمارید! امروز دیگر چه کسی میداند، که چه شأن بزرگی در آن نهفته است. و چه قدرتیست در تهذیب اخلاق انسانیت. این موضوع باید دیگر برای انسانها روشن باشد، که آنهائی‌ که خود را اینجا در روی زمین با یکدیگر پیوند میدهند، پیوندشان پیوند زناشوئی واقعیست و بطور معنوی هم با یکدیگر پیوسته‌اند! و همهٴ پدران و مادران طبق قوانین الهی شریف و محترم میباشند!

برای فرزندان ولی این فرمان بوسیله والدینشان جان می‌گیرد، مقدس می‌گردد. و آنها اصولاً نخواهند توانست کار دیگری انجام دهند، جز اینکه به پدر و مادرشان، از دل و جان احترام بگذارند، و بی‌تفاوت آنکه خود فرزندان به چه نوع میباشند. آنها در اثر سرشت والدینشان خودبخود اینکار را خواهند کرد.

و آنوقت وای به حال آن فرزندانی، که فرمان را کاملاً اجرا ننمایند. آنها به سرنوشت موروثی بدی دچار خواهند شد و سبب آن هم کاملاً روشن است. ولی پیروی از فرمان در تاثیر متقابلش، بزودی بصورت عملی بدیهی، به کاری شعف آور در آمده و بصورت نیاز طبیعی مبدل می‌گردد! از این جهت به فرامین الهی بطور جدیتری از گذشته عمل کنید! یعنی به آنها توجه نمائید و آنها را برآورده سازید! تا بدینوسیله سعادتمند شوید!